DAY AFTER DAY

روزمرگی های من^^

DAY AFTER DAY

روزمرگی های من^^

۴ مطلب در شهریور ۱۳۹۹ ثبت شده است

بیانو صندوق بیانم قاطی کرده حسابی وگرنه میخواستم عکس یکی از نقاشیای قبلیمو بزارم براتون:")

عیح...

(اندر احوالات پست قبل)

هییی سلام بچه ها^^

از مدرسه هاتون چه خبر XD ما که هنوز شروع نشده بود امتحان گزاشتن برامون:)

واسه همین نبودم یه مدت (میانه^^) 

امروز حس درس خوندنم نمیومد گفتم بشینم سریال نیمه تموممو تموم کنم چند قسمت دیدم ، دیدم حسش نیس دیگه گفتم بعد مدت ها بیام یه نقاشی بکشم که بعد تلاش های فراوان در پیدا کردن طرح و کلی تلاش فراوان تر واسه کشیدنو رنگ کردنش یه جاشو خراب کردم و کلا گند زده شد تو نقاشیم X"D  در نتیجه نقاشی رو یه مدت میبوسم میزارم کنار چون فعلا حسشو ندارم و اگه نقاشی کنم کاغذامو هدر دادم فقطD"=

اره خلاصه امروز اصلا حس هیچیو نداشتم و الانم پس از ساعت ها ول چرخیدن بی هدف در اینستا ، تلگرام و غیره در خدمت شما هستمD= 

خب از شما چه خبر ^^ 

اگه دوس داشتین فیلم معرفی کنین، حرف بزنین، از دسته گلاتون موقع نقاشی بگین ، هر چی ...فقط یه چیزی بگین XD 

حوصلم پوکیده:"/

(وی همچنان در جستجوی چیزی است که حسش را داشته باشد)

(وی بسی خسته است) 

(وی شاید رفت خوابید اگه جواب نداد ببخشیدشXD)

(خلاقیتم تو انتخاب موضوع فقطXD به نظرم سخت ترین قسمت وبلاگ نویسی همین انتخاب موضوعه -.- من همیشه کلییی سرش فک میکنم ولی الان حسش نیس XD🤦🏻‍♀️)

 

 

 

وقتی همه چی سخت میگذره حواس خودمو پرت میکنم... همیشه از حقیقت فرار میکنم...چون اینجوری راحت تره...ولی یه وقتایی...هر چی بدوم و بخوام دور شم ازش اون منو محکم تر تو آغوشش نگه میداره...نمیخوام باورش کنم ...دلم میخواد همش یه دروغ باشه ... ولی یه وقتایی شاید بهتر باشه تو اغوشش اروم بگیرم و راحت گریه کنم...

 


چند ساعت پیش خبر فوت یکی از معلمامو شنیدم:) نمیتونم باور کنم...کل خاطرات جلو چشممامه انگار...چه قدر سر به سرمون میزاشت...چه قدر مهم بودیم براش... بهترین معلم پارسالم بود...اون خنده های همیشگی که از لباش پاک نمیشد... یعنی قرار نیست دوباره ببینمش؟

خیلی دوستش داشتم:) صداش هنوز تو گوشمه

کاش فقط بیان بگن همش یه دروغ بوده...

هااییD:

دلم براتون تنگ شده بوووود

بعد از مدتی فراوان بالاخره همت به خرج دادم و بسته خریدم تا بیام پست بزارم :> 

به خاطر پست اخرم هم جَو وبم معذب شد فک کنم... (عذاب وجدان گرفتم واسش:" ) واسه همین هی تو فکرش بودم بیام یه پست بزارم جو عوض شه و ازونجا که ایده ای نداشتم نشستم واسه خودم تو وبا گشتم و دیدم همه دارن چالش " قاب دلخواه خانه من" رو انجام میدن خلاصه تو فکرش بودم که انجام بدم یا ندم کهههه دیدم سحری دعوتم کرده به همین چالش*_* باااا تشکررر فراواان D: 

(این چالش از بلاگردون شروع شد:))

 

خب ما ازونجا که اسباب کشی کردیم و خونه جدیدمون هم به نظرم هیچ مزیتی نسبت به خونه قبلیمون نداره '-' ولی یه چیزی داره که خیلی برام خاصه:)

اونم درخت تو حیاطمونه:))

^^ایناهاش

 

شاید خیلی چیز ساده ای به نظر بیاد ولی کلیی حس خوب میده بهم ^^ ( از اونجا که خونه قبلیمون اپارتمان بود الان که حیاطو درخت داریم ذوق دارم براشXD هر چند که حیاطمون کوشولوعه)

به شدت منتظر زمستونم تا بارون بیاد و برم زیر بارون واسه خودم و به منظرهٔ چکیدن قطره های بارون رو برگای درخت خیره بشم:")))

 

دعوت میکنم از نازنین ، نرگس و ...و...عااام...XD همه انجامش دادن اخهXD همتون دعوتین اصلاXD هر کی انجام نداده شرکت کنه ^^ چالش به این گوگولی ای دلتون میاد شرکت نکنین اصلا^^ (تا هفت شهریور وقت داره ⁦)


اره خلاصه ... اقا از خودتون چه خبر D: خوبید خوشید؟ 

اصلا دیدم دیگه نمیتونم دوریو تحمل کنم XD واییی چه قدرم پست گذاشتین که نخوندم از ظهر دارم میخونمشون ولی هنوز کلی مونده تا تموم شنD= 

چه ذهنای خلاقی دارید شما ها :" یه سریاتون اینننن قدر قشنگ مینویسین که دوس دارم شبو روز پلاس باشم تو وبتون پستاتونو بخونمXD 

یه سریاتون هم خیلی زود به زود پست میزارین :" برگام اصلا... این که این قدر زود به زود پست میزارین باعث نمیشه پست قبلیا ایگنور شه؟🤔

+ بچه ها یه چیز میگم مسخرم نکنیداXD من پدرمممم درومد تا عکسرو مث بقیه عکسای وبم عادی پست کنم ولی فقط لینکی میشد پستش کرد:/ من بلد نیستم یا مشکل از بیانه؟XD 

راستی چه جوری گیف میزارین تو وبتون؟ :» خیلی دوس دارم یاد بگیرمD": 

 

دیگه چی....عاااام.... نمیدونم.. فعلا همینا باشه تا برم بقیه پستاتونم بخونم XD 

فعلااا

⁦(~‾▿‾)~⁩